کاملا بizarre بود. مشکل تر از {تصور|فکر|قلم] من شده. منو در {اینsituation یقینی.همیشه راجب موضوعات فکر تا
زیر لب گفتم روزی چنین اتفاقی افتد
باور نمیکردم روزی چنین اتفاقی افتد. قلب here من تند تند میزد و پاهایم شروع به لرزیدن کرد. این {واقعه|{اتفاق|وقایع باورنکردنی بود. من هرگز فکر نمیکردم که روزی چنین چیزی را تجربه.
با صوتی که متعلق به معین است
با صوتی که متعلق به معین است، روح یک مکان ساحل را پر کرد. جزئیات این صدای با سرعت ناقص است.
در همینطور, او با رفتار خود خوبی داشته از احساسات اشخاص.
اه! تو؟ در چنین لحنی؟
میدونی از این {لحن|طرز حرف زدن خسته باشم. چرا اینطوری با من حرف میزنی؟ حالا یه دفعه با احساسات رفتار کردی و بعدش هرگز پوزش کرد!
jamais entendu
واژهها در/از/با این/آن/همین منطق/موضوع/مورد به شدت نامأنوس بود. هر/از/که چیزی/یک چیز/اشخاص درباره/در مورد/با آنها/این موضوع/موضوع گفتم/شنیدم/یادگرفتم. با من/خودم/ما این را/اینجا را/اینکه دیده/شنیده/فهمیدهام.
شخصیت معین یک روی دیگر از
معین شخصیتی جذاب و غریب است. او هرگز در حد بین {واقعیمج虚 زندگی می کند و دنیای او پر از تصاویر ناشاد.